صوفی ، صوفیه و تصوف (1)
صوفی ، صوفیه و تصوف (1)
صوفی ، صوفیه و تصوف (1)
تهیه کننده : محمود کریمی
منبع : اختصاصی راسخون
منبع : اختصاصی راسخون
تصوف به عنوان یکی از انحرافات جدی در امت اسلام ، دوران پر فراز و نشیبی را طی نموده است ، اهل بیت علیهم السلام به عنوان رهبران الهی از همان ابتدای تشکیل این جریان به مخالفت با این جریان پرداختند.
این انحراف از بین اهل سنت آغاز گردید و تقریبا تا دوران صفویه در بین شیعیان جایگاهی نداشت اکثر قریب به اتفاق بزرگان صوفیه از اهل سنت بودند.
این جریان انحرافی با زهد ورزیهای حسن بصری و سفیان ثوری در عصر امامت آغاز گردید تا اینکه در دوران امام صادق علیه السلام رسما به عنوان مسلک و مذهب توسط ابوهاشم کوفی اعلام موجودیت کرد.
متن حاضر نگاهیست به این جریان و فرقه های بوجود آمده از آن تا به امروز . بدیهی است که بررسی این جریان با قدمتی حدود ۱۲۰۰ سال نیازمند نوشته های بیشتر است .
در این مطالب سعی شده است که به صورت مختصر نگاهی به این انحراف شود.
متاسفانه افراط و تفریط در بررسی این جریان همیشه مشکل ساز بوده است ، عده ای آن را به عنوان یک جریان عرفانی بصورت مطلق با تمام عقاید آن پذیرفته اند و سعی در توجیه انحرافات آن نموده اند و عده ای دیگر نیز با هدف مقابله و مبارزه با عرفا و عرفان حقیقی نیز اعلام جنگ نموده اند .
و حال آنکه عرفان مورد نظر تشیع همان عرفان فقاهتی است که بزرگانی همچون مرحوم سید علی قاضی ، علامه طباطبائی ، و حضرت امام خمینی رحمت الله علیهم از بزرگان آن در دوران اخیر بوده اند.
قول اول: قول متصوفه است که گفته اند کلمه صوفی مشتق از صُفّه است و سعی دارن آنرا به اصحاب صفه که یاران پیامبر بودند و در روی سکو بخاطر فقر زندگی می کردند برسانند .
این قول مردود است چرا که : این جریان یک واقعیت تلخ اقتصادی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آنها را یک به یک بیرون آورد و متحول کرد و در عین حال صوفیه وبرای اثبات این قول هیچ سندی ارائه نداده است. ثانیا اگر از صفه مشتق شده بود باید صفی می شد نه صوفی .
قول دوم : از اهمیت ویژه ای برخوردار است چرا که روایات ائمه (علیهم السلام) هم موید آن است و عبارتست از اینکه : این کلمه از صوف گرفته شده بمعنای پشم. چون صوفیان اولیه لباسهای پشمینه می پوشیدند. دکتر اسدالله خاوری از پیروان فرقه صوفیه ذهبیه نیز در کتاب خود این نظریه را تاکید می کند . دکتر عبدالحسین زرین کوب از مدافعان تصوف می نویسد: در میان ریشه شناسی هایی که برای کلمه صوفی پیشنهاد شده است محتمل ترینشان بی شک آن است که صوفی را از صوف به معنای پشم مشتق می داند. صوفیان به عنوان نشانه ای از فقر دینی خود جامه های پشمی خشنی به تن می کردند (تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن ص38)
اول : قول مرحوم جلال الدین همایی: عامل پیدایش تصوف همان زهد و پرهیزگاری است . (تصوف در اسلام ص ۶۰)
دوم: قول دکتر کاظم یوسف پور : در جهان اسلام خاستگاه اصلی تصوف را باید در اعتراض گروهی از مومنان دلسوخته جستجو کرد که پس از دوران طلایی اسلام شاهد گرایش مسلمین به مادیگری و دنیا طلبی بودند . (نقد صوفی ص۲۸)
طبق این دو خاستگاه اصلی تصوف ، اعتراض گروهی مومن دلسوخته بود در برابر گرایش به مادیگری مسلمین .
حال باید سوال کرد :
الف : اگر اعتراض مسلمانان دلستوخته بود چرا اهل بیت علیهم السلام همراهی نکردند و چرا سردمداران این جریان را طرد کردند؟!
ب-این مومنان دلسوخته چه کسانی بودند؟حسن بصری، سفیان ثوری یا ابوهاشم کوفی و ... که در زمان خود اهل بیت علیهم السلام زندگی می کردند و اهل بیت علیهم السلام به شدت مخالفت می کردند .
حسن بصری که حرفهای بنی امیه را اسلامیزه می کرد !! تا کارش به جایی رسید که فقیه حجاج بن یوسف شد!!
حسن بصری که امام علی عیله السلام و امام حسن علیه السلام را می شناخت و آن بزرگواران نیز حسن بصری را می شناختند. حال اگر دلسوختگی حسن بصری و... بود می شود مشربی درست کرد که امام علی علیه السلام تاییدش نکند؟ و اگر قرار بود از این جریان زهد اسلامی شکل گیرد چرا از کمیل و عمار و ... خبری نیست؟!
و همچنین تاریخ شهادت می دهد که امثال ابوهاشم کوفی از سرمایه داران زمان خود بوده اند.
قول صحیح درباره زمینه پیدایش تصوف :
این جریان را می شود سقیفه بنی ساعده دوم نامید چرا که با تشکیل سقیفه بنی ساعده ولایت و زعامت را توانستند از امام علیه السلام بگیرند ولی در مقابل معنویت امام علیه السلام ماندند و نتوانستند کاری کنند ، لذا بهترین کار ساخت جریان و شخصیت هایی بود که بتوان آنها را جایگزین ائمه کرد و ولایتی را تعریف کرد که در عین تبعیت مردم از آن با حکومت های وقت کاری نداشته باشند ،یعنی اسلام منهای معنویت .
البته به دلیل آشنایی اسلام با سایر ادیان و فرقه های وقت و به دلیل گسترش قلمرو حکومت اسلامی نقش سایر آیین ها در تاسیس این مسلک را نمی توان نادیده گرفت .
آسین پالاسیوس از شرق شناسان و عرفان شناسان یونانی منشاء تصوف را زهد و عرفان مسیحی و فلسفه نوافلاطونی اسکندریه می داند (کتاب عقل و وحی در اسلام ص ۱۱۱(
مسائلی همچون فقر ، خرقه پوش ، ریاضت های طولانی از آداب هندوها ست. ( ماللهند ج1ص25 )
تشرف را از آیین میترا گرفتند (آیین میترا همان مهر پرستی ایران باستان است) (میترا یعنی خورشید) آیین میترا ص27
غسل اسلام گنابادی ها از غسل تعمید مسیحی ها اخذ شده است .
پرسه و گدایی صوفی مبتدایی از آیین برهمایی گرفته شده (کتاب ماللهند ج2ص453)
عین قول و عقیده صوفی ها در مورد ذکر در آیین زردشت آمده که باید پیکر پیر را بدل گیرند و چنان داند که حاضر و ناظر است و از فکر پیر غایب نگردد . (کتاب ریاض السیاحه ص181)
چنانچه ملا علی گنابادی (فرزند ملاسلطان) مشهور به نور علی شاه ثانی می گوید :
مقلد ناچار است که در وقت عبادت مرشد را در نظر آورد . (صالحیه ص334)
کیوان قزوینی در استوار نامه ص 192 : صحت اعمال و عبادات و معارف موقوف است به اجاز قطب و الا باطل است و قبول خدا نیست اگر چه با خلوص نیت باشد زیرا معنای خالص بودن نیت خلوص للقطب است و کسی راهی به خلوص لله ندارد مگر از راه قطب . ولایت یعنی بیعت با ولی امر که بواسطه آن صورت قطب وارد قلب می شود.
عشریه که در فرقه نعمت اللهی گنابادی جریان دارد و جانشین خمس و زکات است از آیین مسیح و یهود اخذ شده است. (انجیل متی باب 23 شماره 23)
از چهره های تاثیر گذار این مرحله : سیف فرفانی ، داوود قیصری ، عبدالرحمن جامی ، لاهیجی ، عطار نیشابوری، شبستری و مولوی ، را می توان نام برد .
در این دوره تصوف نظری مدون می شود و تصوف در حیطه عمل گسترش زیادی می یابد.
واژه خانقاه بصورتهای مختلف خوانده و نوشته می شود.
بیشتر تلفظ ها عبارتند از :
خانگاه ، خوانقاه ، خانه گه ، خانجاه ، خانجاه ، خانقه ، خانگه و ... 33 نوع نوشتاری دارد .
معنی هم که در نظر گرفتند : خان>کاروانسرا
خان>معبد و پرستشگاه
زیزدان چو شاه آرزو یافت
ز دریا سوی خان آذر شتافت
خوان>سفره
چنان پهن خوان کرم گسترد
که سیمرغ در قاف حسرت خورد
خان>حاکم
«گاه» هم به چند معنا آمده است :
گاه>سریر و تخت پادشاهی
گاه>زمان و هنگام
گاه>جا و مکان
خانقاه را بیشتر به معنای معبد و پرستشگاه و سفره گرفته اند .
اولین خانقاه به شهادت خود صوفیه در قرن چهارم هجری و توسط امیری مسیحی در رمله شام برای صوفیان ساخته شد.
می نویسند: امیری ترسا به شکار رفته بود در راه دو تن را دید از این طایفه که فرا هم رسیدند و دست در آغوش یکدیگر کردند و هم آنجا بنشستند و آنچه داشتند از خوردنی پیش نهادند و به خوردنی. آنگاه برفتند ، امیر ترسا را معامله و الفت ایشان با یکدیگر خوش آمد. یکی از ایشان را طلب کرد و پرسید آن کی بود؟ گفت ندانم ، گفت از کجابود؟ گفت ندانم ، گفت ترا چه بود؟ گفت هیچ چیز. امیر گفت : پس این چه الفت بود که شما را با یکدیگر بود؟ درویش گفت: این مارا طریقت است ، گفت شما را جایی هست که آنجا فراهم آیید؟ گفت نی. گفت : پس من برای شما جایی سازم تا با یکدیگر آنجا فراهم آیید. پس آن خانقاه به رمله بساخت(نفحات الانس ص31 – طرایق الحقایق ج1ص80)
کم کم صوفیان هر کجا رفتند خانقاهی ساختند ، مساجد ترک شد و موقوفات برای خانقاه معین نمودند و آدابی بنا نهادند ، حتی برای ورود به خانقاه آداب و رسوم خاصی ساختند و برای هر خانقاه یک متولی به نام شیخ درست کردند .(سفرنامه ابن بطوطه ص26)
مستر همفر جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی در خاطرات خود برنامه تولت انگلستان را در رابطه با اسلام اینگونه بیان می کند : گسترش همه جانبه خانقاه های دراویش ، تکثیر و انتشار رساله ها و کتابهائی که مردم عوام را به روی گرداندن از دنیا و مافیها و گوشه گیری سوق می دهد مانند مثنوی مولوی و احیاالعلوم غزالی .(خاطرات مستر همفر ص 65)
اگر مسجد پایگاه رسمی اسلام است در مقابل آن خانقاه همیشه پایگاه مخالفین اسلام و کانون توطئه علیه اسلام بوده است. ارزش مسجد در اسلام بسیار زیاد است به دلیل اینکه مهمترین کانون تربیت اسلامی می باشد .
پیامبر گرامی اسلام فرمودند : رفت و آمد به مساجد رحمت است و خودداری از رفتن به مساجد نفاق است (کنز العمال ص570)
و در روایتی دیگر می فرمایند : مساجد خانه های افراد با تقوا می باشد(جامع الاحادیث شیعه ج4ص437)
حضرت علی علیه السلام می فرمایند : مساجد بهترین قطعات زمین هستند و ارزشمندترین انسانها در پیشگاه با عظمت خداوند کسی است که نخستین شخص در رفتن به مسجد و آخرین نفر در بیرون آمدن از آن بوده باشد (سفینه البحار ج1 ص600) از این قبیل روایات بسیارند.
و سوال ما از متصوفه ، چرا خانه های خدا را رها کرده و در خانقاه ها سکونت گزیده اند و چرا در بین صفوف مسلمین تفرقه ایجاد میکنید؟
البته برخی فرقه های صوفیه به دلیل ترس از مردم ، اسم خانقاه های خود را به حسینیه تغییر داده اند. اما برنامه های همیشگی خود را انجام می دهند.
دكتر زرين كوب مي گويد : صفويه در عين اينكه تشيع را ركن عمده دولت خويش ساختند تصوف را ركن ديگر آن تلقي كردند و در نهضت انقلابي آنان بود كه تصوف و تشيع بهم امتزاج يافت . (دنباله جستجو در تصوف ايران ص 230)
شاه اسماعيل خودش را مرشد كامل و قطب وقت اعلام كرد و تصوف در كنار تشيع در ايران گسترش يافت بعدها و در زمان شاه عباس عده ای از بزرگان خاندان صفي ادعاي مرشديت كردند و خواستند مرشديت و پادشاهي را از هم جدا نمايند . آنها پادشاه را مرشد كامل خلع كردند اين مساله و نفوذ علماي شيعه در دربار باعث گرديد كه شاه عباس به مخالفت با صوفيان برخيزد و سر انجام دست به قلع و قمع صوفيان زد و كار به جايي رسيد كه كسي جرات نداشت خودش را صوفي معرفي كند.
در مسئله ی ولایت بین تشیع و تصوف تفاوت عمیقی وجود دارد و برای روشن شدن این تفاوت و افتراق، بیان مسائل زیر لازم است:
مسئله ی اول: معنای لغوی ولایت: در لغت برای ولایت معانی متعددی از قبیل قرب، محبت، نصرت، ربوبیت، حق تصرف و امثال این ها ذکر شده، لکن معنایی که راغب در مفردات برای ولایت ذکر نموده است جامع ترین معناست. وی می گوید:
الولاء و التوالی به این معناست که دو چیز یا بیشتر از آن، طوری در کنار هم قرار بگیرند که چیز دیگری بین آنها فاصله نباشد.
این معنا در تمام معانی دیگری که برای ولا و ولایت ذکر شده به نحوی وجود دارد.
مسئله ی دوم: ولایت در اصطلاح شیعه: در اصطلاح شیعه از ولایت معانی مختلفی اراده می شود که نیاز به توضیح دارد.
شهید مطهری(رحمه الله) برای ولا و ولایت در کتاب ولاءها و ولایتها اقسامی ذکر کرده است و ما هم بحث را بر اساس همین تقسیمات مطرح می کنیم.
الف) ولای منفی: در دین اسلام یکی از ولایت ها ولایت منفی است; یعنی ترک آن ولایت از مسلمانان خواسته شده است. به این معنا که مسلمانان نباید دوستی و سرپرستی غیرمسلمان را بپذیرند; ولی احسان و نیکی به آنان در عین حالی که دوستی و سرپرستی آنان را نمی پذیرد، از نظر اسلام مانعی ندارد، چون اسلام به بشردوستی اهمیت خاصی می دهد. این ولایت اختصاص به شیعه ندارد و همه ی مسلمین در این مسئله با هم متحدند.
ب) ولای اثباتی: ولای اثباتی بر دو قسم است: یکی ولای اثباتی عام و دیگری ولای اثباتی خاص. ولای اثباتی عام به ولایی گفته می شود که به همه ی افراد جامعه ی اسلامی تعلّق می گیرد و اختصاص به فرد و یا طبقه ی خاصی ندارد و آن به این معناست که برای همه ی افراد جامعه ی اسلامی ولای دوستی و قرابت ثابت است و بر همدیگر در مورد امر به معروف و نهی از منکر ولایت دارند. این قسم ولایت نیز اختصاص به شیعه ندارد و همه ی مسلمین آن را قبول دارند.
اما ولای خاص اثباتی با تمام اقسامش، اختصاص به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) دارد; یعنی مسلمانان مکلّف اند که از حیث اعتقاد و عمل، این ولاها را درباره ی آنان رعایت کنند. این ولا دارای اقسام زیر است:
1. ولای محبّت یا ولای قرابت: مراد از این ولا، دوستی و محبّت اهل بیت رسول الله(صلی الله علیه وآله) است و در قرآن کریم آیه ی مودّت دلالت صریحی بر وجوب این محبت و دوستی دارد; آن جا که می فرماید:
(قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی); بگو بر رسالتم چیزی از شما نمی خواهم جز دوستی اقربا و اهل بیتم.
در این قسم ولا، همه ی مسلمین با هم اتحاد دارند و محبّت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)را واجب می دانند. شافعی در این باره می گوید:
اگر محبّ اهل بیت رافضی است، پس ای جن و انس شهادت بدهید که من رافضی هستم.
و نیز در شعر معروف خود وجوب دوستی اهل بیت را به صراحت مطرح نموده است. زمخشری نیز در ذیل آیه ی مودّت روایات متعددی از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) درباره ی دوستی و محبّت اهل بیت(صلی الله علیه وآله) ذکر کرده است.
2. ولای امامت: این ولا ولایی است که اگر از طرف خداوند به هر کسی داده شود، پیروی مردم در امور دینی از او واجب می گردد. به عقیده ی شیعه، این ولایت بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) از طرف خداوند به امامان معصوم دوازده گانه(علیهم السلام) اعطا شده و مرجعیت دینی بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)در امامان معصوم(علیهم السلام)منحصر گردیده است، مگر این که از طرف آنان نایبی در این مسئله معین گردد و حدیث ثقلین و آیه ی تطهیر و آیات و روایات متعدد دیگر بر حقانیت این عقیده ی شیعه دلالت دارند.
3. ولای زعامت: ولای زعامت عبارت است از رهبری اجتماعی و سیاسی جامعه ی اسلامی که به عقیده ی شیعه بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)از طرف خداوند به امامان معصوم(علیهم السلام)اعطا گردیده و با آیات متعددی، از قبیل آیه ی اطاعت و آیه ی ولایت بر مدعا استدلال شده است.
4. ولای تصرف: این ولا برخلاف ولایت های سه گانه ی فوق که تشریعی و قراردادی اند، ولای تکوینی و بالاترین مرحله ی ولایت است.در نظر شیعه، بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)، حامل این ولایت فقط نفس پاک انسان کامل است و انسان کامل هم منحصر در حجج الله و امامان معصوم(علیهم السلام)است. پس حامل این ولایت، که انسان کامل و معصوم است، دارای نفوذ غیبی بر جهان و انسان و ناظر بر ارواح، نفوس، قلب ها و اعمال است. این که این ولایت اکتسابی است یا خدادادی در این جا مجالی برای بیان آن نیست.
ولای امامت، زعامت و تصرف مختص عقاید شیعه است و سایر مسلمین به این ولایت ها نسبت به ائمه ی دوازده گانه که اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) هستند اعتقاد ندارند. در نظر تشیع این ولایت های سه گانه از ستون دین به شمار می آید. از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است که
اسلام بر پنج چیز استوار شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت. و به هیچ کدام از این ها آن قدر بها داده نشده است که به ولایت داده شده است.
پس در مذهب تشیع، ولایت ائمه ی طاهرین(علیهم السلام) در سه جهت مرجعیت دینی، رهبری سیاسی و تصرف و نفوذ غیبی بر جهان و انسان ها از اصول عقاید دینی به شمار می آید.
مسئله ی سوم: ولایت در تصوف: ولایتی که در نزد صوفیه مطرح است از جهات متعددی با ولایتی که در عقاید شیعی مطرح است تفاوت ریشه ای دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
1. ولایت در تصوف معنا و تعریف خاصی دارد که هرگز بر معنای ولایت مطرح در تشیّع انطباق ندارد; زیرا صوفیه معتقدند مقام ولایت عبارت است از مرتبه ی فنای فی الله و ولی در این مقام، در تجلّی احدی محو و مستهلک شده و به علت سکر و استغراقی که بر او عارض می شود، تابعیت و عبودیت به حسب صورت از او مرتفع می گردد، اما از نظر معنا او عین تابع و عابد است; لذا به عقیده ی صوفیه، ولایت و مقام قدس متوقف بر ایمان است نه عمل.
ناگفته پیداست که هیچ کدام از این معانی در ولایت شیعی راه ندارد، بلکه مقام ولایت در مذهب شیعه مقتضی عبودیت و تابعیت بهتر و بیشتر است و لذا ولی و امام، با کمال هوشیاری و علم، بیانگر شریعت است، نه این که العیاذ بالله در سکر و فنا به سر ببرد.
2. ولایت در تصوّف دارای مراتب مختلف و هر مرتبه مشتمل بر تعداد مشخصی ولی است و بالاترین مرتبه ی ولایت اختصاص به قطب و دغوث دارد. هر چند برخی از صوفیه به ولایت ائمه ی دوازده گانه به مذاق خودشان، بریده از امامت و رهبری و ولایت تشریعی، هم سان با اقطاب خودشان قایل هستند و تنها فرقه ی ذهبیه با جعل ولایت کلیه شمسیه و ولایت جزئیه ی قمریه سعی کرده اند که بین ولایت ائمه ی دوازده گانه(علیهم السلام) و سایر اولیا تفاوت ایجاد کنند، لکن در مجموع این عقیده ی آنان کاملا با آنچه در متون روایات شیعه ثابت است بیگانه است; چون در تشیع ولایت به ائمه ی دوازده گانه(علیهم السلام)اختصاص دارد و هیچ کسی غیر از آنان نمی تواند از این مقام برخوردار باشد و درآمیختن ولایت ائمه(علیهم السلام) با ولایت دیگران، طبق روایتی از امام صادق(علیه السلام)، آمیختن ایمان به ظلم و شرک است.
3. به اعتقاد صوفیه، ولایت یک امر اکتسابی است که با ریاضت و انجام برنامه های صوفیانه برای هر کس در تحت تربیت و اشراف مرشد قابل دست رسی است. اما ولایتی که در تشیع مطرح است نمی تواند اکتسابی باشد، بلکه طبق مقتضای حکمت خداوند به امامان دوازده گانه(علیهم السلام) عنایت شده است.
4. ولایت شیعه آن طور که بیان شد، ریشه در قرآن و روایات دارد، برخلاف ولایت صوفیه که متکی بر ذوقیات و افکار شاعرانه است و هیچ پشتوانه ای قرآنی و روایی ندارد.
از مطالب فوق چنین نتیجه می گیریم که ولایت مطرح در نزد صوفیه، هیچ گونه سنخیتی با ولایتی که شیعه به آن معتقد است ندارد و ثابت گردید که نه تنها تصوف و تشیع مترادف نیستند، بلکه از جهات مختلف تباین صریح بین آنها کاملا ظاهر و مشهود است.
از ديدگاه صوفي : شطح در زبان راندن عبارتي كه بظاهر گزاف و گران و سنگين باشد مانند انا الحق حلاج و سبحاني ما اعظم شاني با يزيد بسطامي
و از ديدگاه فقه : به زبان راندن عبارات كفر آميز كه منع شرعي دارد
صاحب تاج العروس كه يكي از متبتع ترين دانشمندان لغت است مي گويد : اكثر ائمه لغت اين كلمه را ذكر نكرده اند ،تنها بعضي از صرفيون آن را در باب اسما اصوات ذكر نموده اند . او سپس از يكي از استادان خود نقل مي كند كه او گفته : من در كتب لغت بر اين كلمه واقف نگشتم ،گويا اين كلمه عاميان باشد در عين حال در اصطلاح تصوف به كار مي رود .
اين جريان كه وارد تصوف شد بحران درست كرد و كشته هم داد كه حسين بن منصور حلاج اولين مقتول اين جريان است و عين القضاه همداني دومين كشته معروف آن مي باشد .جملاتي مانند اناالحق و سبحاني و ما اعظم شاني (منزه هستم من چقدر شان من بزرگ است )
با يزيد بسطامي از بزرگترين كساني است كه شطحيات زيادي از وي نقل شده است .
بايزيد را گفتند: كه جمله خلايق در تحت لواي محمد خواهند بود : گفت بالله كه لواي من از لواي محمد عظيم تر است (شرح شطحيات ص 131)
مولوي حكايت «سبحاني ما اعظم شاني »گفتن با يزيد را آورده و آن را با كرامتي از وي نيز مقرون ساخته است :
با مريدان آن فقير محتشم
بایزيد آمد كه نك يزدان منم
گفت مستانه عيان آن ذوفنون
لااله الا انا ها فاعبدون
چون گذشت آن حال و گفتندش صباح
تو چنين گفتي و اين نبود صلاح
گفت این بار ار کنم این مشغله
كاردها در من زنيد آن دم هله
حق منزه از تن و من با تنم
چون چنين گويم ببايد كشتنم
چون وصيت كرد آن آزاد مرد
هرمريدي كاردي آماده كرد
مست گشت او باز از آن سغراق زفت
آن وصيتهاش از خاطر برفت
عقل آمد نقل او آواره شد
صبح آمد شمع او بيچاره شد
تا آنجا كه مي گويد :
چون هماي بيخودي پرواز كرد
آن سخن را بايزيد آغاز كرد
عقل را سيل تحير در ربود
زان قويتر گفت كاول گفته بود
نيست اندر جبه ام الا خدا
چند جويي در زمين و در سما
آن مريدان جمله ديوانه شدند
كاردها در جسم پاكش مي زدند
هر يكي چون ملحدان گرد كوه
كارد مي زد پير خود را بي ستوه
هر كه اندر شيخ تيغي مي خليد
باژگونه او تن خود مي دريد
يك اثر ني بر تن آن ذوفنون
وان مريدان خسته دز غرقاب خود
هر كه او سوي گلويش زخم برد
حلق ببريده ديد و زار مرد
وانكه او را زخم اندر سينه زد
سينه اش بشكافت شد مرده ابد
وآنكه آگه بود از آن صاحب قران
دل ندادش كه زند زخم گران (مثنوي دفتر چهارم ص 249)
مشايخ صوفيه شروع كردند به توجيه كردن اين شطحيات و عبارت چيدن
رزوبهان بغلي متوفاي 606 بزرگترين كتاب را توجيه شطحيات نوشته است .
اين جريان تا به امروز ادامه دارد و علماي شيعه با آن مخالفت نمودند .
حضرت امام خميني رحمت الله عليه ضمن مخالفت جدي با شطحيات آنرا نشانه خودخواهي و وسوسه شيطان و تكبر مي داند .
ايشان مي فرمايد :
اي مدعي معرفت و جبه و سلوك و محبت و فنا ، تواگر براستي اهل الله و از اصحاب قلبو و اهل سابقه حسنائي هنیئا لك ولي اين قدر شطيحات و تلوينات و دعويهاي گزاف كه از حب نفس و وسوسه شيطان كشف مي كند مخالفت با محبت و جذبه است ان اوليايي تحت قبائي لا يعرفهم غير تو اگر از اوليلي حق و محبين و مجذوبيني خداوند مي داند و به مردا ين قدر اظهار مقام و مرتبت مكن و اين قدر قلوب ضعيفه بندگان خدا ار از خالق خود به مخلوق متوجه مكن و خانه خدا را غضب مكن بدان كه اين بندگان خدا عزيزند و قلوب آنها پرقيمت است بايد صرف محبت خدا شود . اين قدار با خا نه خدا بازي مكن و به ناموس او د ست درازي نكن .(فان للبيت ربا )
پس اگر در دعوي خود صادق نيستي در زمره دورويان و اهل نفاقي .
( چهل حديث . حديث 9 )
و در جايي ديگر مي فرمايند :
همه شطحيات از نقض سالك و خودي و خودخواهي است (مصباح الهدايه ص 207)
به هر حال اين جريان بعث بروز درگيري بي تشيع و تصوف و همچنين علماي اهل سنت و تصوف گرديد .
متاسفانه صوفيان هميشه سعي نموده اند حلاج را تطهير نمايند.
اتهام حلاج فقط اين موضوع نبوده و در دادگاه وي مسائل زيادي طرح شده است .
برخي از اتهامات حلاج به شرح ذيل است
يارب مددي كه فكر راهي بكنيم
اما از علماي شيعه ،كساني به مخالفت با او بر خواسته اند :
1- در راس آنها شيخ ابوالقاسم حسين بن روح سومين وكيل خاص امام زمان عليه السلام است و پس از او به ترتيب :
2- شيخ جليل گرانقدر مفيد (413-336)كه به حق هر چه براي شيعه مانده از زحمات اوست حتي مخالفان او را مجدد شيعه در راس سده چهارم دانسته اند
3- شيخ محمد بن ابي يعقوب معروف به ابن نديم بغدادي متوفي بعد از 337
4- وي شيخ علي بن حسين بن موسي بن بن بابويه قمي پدر مرحوم صدوق كه امام زمان عجل الله فرجه براي او در توقعي دعا كرده و او را ستايش كرده اند .
5- و شيخ الطائفه علي الاطلاق محمد بن الحسن الطوسي (460-385) كه حلقه اتصال متقدمين و متاخرين به شمار مي آيد و غالب علوم از ناحيه او به دست ما رسيده است .
6- و ابو سهل اسماعيل بني علي نوبختي متوفي 402 هجري صاحب كتاب فرق الشيعه .
و تعداد زيادي از علماي بنام شيعه همچون مقدس اردبيلي و ...
منابع اصلی:
واحد طلاب کانون رهپویان وصال
پايگاه حوزه
صباح، پاییز و زمستان 1384، شماره 17 و 18
خُلُق، مرداد و شهریور 1387 - شماره 6
askquran.ir
tasavvof.ir
ghadiany.com
دیگر منابع:
دركوي صوفيان (محمد تقي واحدي)
سلسله هاي صوفيه ايران (نور الدين مدرسي چهاردهي )
تاريخ تصوف (آيت الله عميد زنجاني )
رازگشا (كيوان قزويني )
عرفان سماع مولوي (مدرسي )
تشيع و تصوف (علامه معروف الحسني )
عرفان و عارفنمایان، ترجمه کسر اصنام الجاهلیه، محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء، ص25.
از کوى صوفیان تا حضور عارفان، چ سوم، ص4.
در خانقاه بیدخت چه میگذرد؟ ص43 – 44.
موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص 5 – 36.
سیری کوتاه در مرام اهل حق، مقدمه داوود الهامى، ص 3 – 4.
زرین کوب، عبدالحسین: ارزش میراث صوفیه، ص 96 – 97. به نقل از نقد عرفانهای صوفیانه (نقد مسلک اهل حق).
الهى، نور على، برهان حق، ص 5 و 6
مباني عرفان در حديث و قرآن، دكتر عزت الله دهقان، نشر حاذق، 1381.
ابعاد عرفاني اسلام، آن ماري شيمل، ترجمه عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ، 1377.
پژوهشي در پيدايش و تحولات تصوف و عرفان، عباسعلي عميد زنجاني، چ اميركبير.
فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، دكتر سيد جعفر سجادي، نشر كتابخانه طهوري، 1377.
اخلاق عارفان، دكتر مهين پناهي، انتشارات روزبه، 1378.
كتاب انسان كامل، عزيزالدين نسفي
تصوف از ديدگاه ائمه طهارـ عليه السّلام ـ داود الهامي، مؤسسة دفاع از حريم اسلام ، ص8-7.
لغت نامة دهخدا، واژة چله و چله نشسنن.
اشارات و فرهنگ اصلاحات صوفيه ، حيدر شجاعي ، ص88، انتشارات مجيد،1379
فواتح الجمال و فواتح الجلال،ص59، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
اوراد الأحباب، ص291، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
جامع صغير، ج2، ص 160، به نقل از فرهنگ نوربخش.، ج 4، حرف چ.
فرهنگ نور بخش ، ج4، دكتر جواد نور بخش ، حرف چ، اسفند 72، مولف.
شرح بر مقامات اربعين، دكتر سيد محمد دامادي، ص52، دانشگاه تهران 1375.
رجوع شود به بحرالمعارف ، عالم رباني و عارف همداني مولي عبدالصمد همداني، تحقيق و ترجمة حسين استاد ولي، ص 1-300، انتشارات حكمت، 1381.
نقدي جامع به تصوف حر عاملي، ترجمة عباس جلالي، ص7-156، انتشارات انصاريان1383.
تصوف و تشيع ، هاشم معروف الحسني . ترجمة سيد محمد صادق عارف ، ص9-418، چاپ آستان قدس 1375.
مقدمه اي به مباني عرفاني و تصوف دكتر سجادي، سازمان مطالعات و تدوين كتب علوم انساني ، دانشگاه تهران1372، ص7.
نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي، آيه الله مهدوي كني ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، چاپ هفتم 1376، ج1، ص447.
عرفان اسلامي، شيخ حسين انصاريان ، نشر حجت 1371، ج7، ص9-238.
بحر المعارف، موسي عبد الصمد همداني، ج اول، ترجمه و تحقيق حسين استاد ولي، نشر حكمت 1381، ص299.
تحفة الملوك، سيد بحر العلوم ، انتشارات علامه، 1418، قمري، مقدمه و شرح علامه تهراني، ص31.
ترجمة شرح دعاي سحر ، حضرت امام خميني ره، سيد احمد قهري، انتشارات تربت، 1376، ج1، ص21
نور علي نور، علمة حسن زادة آملي، ص126، انتشارات تشيع، 1376.
محجه البيضاء ، ملا محسن فيض كاشاني، دفتر انتشارات اسلامي، 1417، قمري، ج3، ص204.
عوارف المعارف، ص 102، به نقل از اشارات و فرهنگ اصطلاحات صوفيه، حيدر شجاعي، ص 88، انتشارات مجيد، 1379
این انحراف از بین اهل سنت آغاز گردید و تقریبا تا دوران صفویه در بین شیعیان جایگاهی نداشت اکثر قریب به اتفاق بزرگان صوفیه از اهل سنت بودند.
این جریان انحرافی با زهد ورزیهای حسن بصری و سفیان ثوری در عصر امامت آغاز گردید تا اینکه در دوران امام صادق علیه السلام رسما به عنوان مسلک و مذهب توسط ابوهاشم کوفی اعلام موجودیت کرد.
متن حاضر نگاهیست به این جریان و فرقه های بوجود آمده از آن تا به امروز . بدیهی است که بررسی این جریان با قدمتی حدود ۱۲۰۰ سال نیازمند نوشته های بیشتر است .
در این مطالب سعی شده است که به صورت مختصر نگاهی به این انحراف شود.
متاسفانه افراط و تفریط در بررسی این جریان همیشه مشکل ساز بوده است ، عده ای آن را به عنوان یک جریان عرفانی بصورت مطلق با تمام عقاید آن پذیرفته اند و سعی در توجیه انحرافات آن نموده اند و عده ای دیگر نیز با هدف مقابله و مبارزه با عرفا و عرفان حقیقی نیز اعلام جنگ نموده اند .
و حال آنکه عرفان مورد نظر تشیع همان عرفان فقاهتی است که بزرگانی همچون مرحوم سید علی قاضی ، علامه طباطبائی ، و حضرت امام خمینی رحمت الله علیهم از بزرگان آن در دوران اخیر بوده اند.
واژه صوفی
قول اول: قول متصوفه است که گفته اند کلمه صوفی مشتق از صُفّه است و سعی دارن آنرا به اصحاب صفه که یاران پیامبر بودند و در روی سکو بخاطر فقر زندگی می کردند برسانند .
این قول مردود است چرا که : این جریان یک واقعیت تلخ اقتصادی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آنها را یک به یک بیرون آورد و متحول کرد و در عین حال صوفیه وبرای اثبات این قول هیچ سندی ارائه نداده است. ثانیا اگر از صفه مشتق شده بود باید صفی می شد نه صوفی .
قول دوم : از اهمیت ویژه ای برخوردار است چرا که روایات ائمه (علیهم السلام) هم موید آن است و عبارتست از اینکه : این کلمه از صوف گرفته شده بمعنای پشم. چون صوفیان اولیه لباسهای پشمینه می پوشیدند. دکتر اسدالله خاوری از پیروان فرقه صوفیه ذهبیه نیز در کتاب خود این نظریه را تاکید می کند . دکتر عبدالحسین زرین کوب از مدافعان تصوف می نویسد: در میان ریشه شناسی هایی که برای کلمه صوفی پیشنهاد شده است محتمل ترینشان بی شک آن است که صوفی را از صوف به معنای پشم مشتق می داند. صوفیان به عنوان نشانه ای از فقر دینی خود جامه های پشمی خشنی به تن می کردند (تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن ص38)
منشاء و سرچشمه
اول : قول مرحوم جلال الدین همایی: عامل پیدایش تصوف همان زهد و پرهیزگاری است . (تصوف در اسلام ص ۶۰)
دوم: قول دکتر کاظم یوسف پور : در جهان اسلام خاستگاه اصلی تصوف را باید در اعتراض گروهی از مومنان دلسوخته جستجو کرد که پس از دوران طلایی اسلام شاهد گرایش مسلمین به مادیگری و دنیا طلبی بودند . (نقد صوفی ص۲۸)
طبق این دو خاستگاه اصلی تصوف ، اعتراض گروهی مومن دلسوخته بود در برابر گرایش به مادیگری مسلمین .
حال باید سوال کرد :
الف : اگر اعتراض مسلمانان دلستوخته بود چرا اهل بیت علیهم السلام همراهی نکردند و چرا سردمداران این جریان را طرد کردند؟!
ب-این مومنان دلسوخته چه کسانی بودند؟حسن بصری، سفیان ثوری یا ابوهاشم کوفی و ... که در زمان خود اهل بیت علیهم السلام زندگی می کردند و اهل بیت علیهم السلام به شدت مخالفت می کردند .
حسن بصری که حرفهای بنی امیه را اسلامیزه می کرد !! تا کارش به جایی رسید که فقیه حجاج بن یوسف شد!!
حسن بصری که امام علی عیله السلام و امام حسن علیه السلام را می شناخت و آن بزرگواران نیز حسن بصری را می شناختند. حال اگر دلسوختگی حسن بصری و... بود می شود مشربی درست کرد که امام علی علیه السلام تاییدش نکند؟ و اگر قرار بود از این جریان زهد اسلامی شکل گیرد چرا از کمیل و عمار و ... خبری نیست؟!
و همچنین تاریخ شهادت می دهد که امثال ابوهاشم کوفی از سرمایه داران زمان خود بوده اند.
قول صحیح درباره زمینه پیدایش تصوف :
این جریان را می شود سقیفه بنی ساعده دوم نامید چرا که با تشکیل سقیفه بنی ساعده ولایت و زعامت را توانستند از امام علیه السلام بگیرند ولی در مقابل معنویت امام علیه السلام ماندند و نتوانستند کاری کنند ، لذا بهترین کار ساخت جریان و شخصیت هایی بود که بتوان آنها را جایگزین ائمه کرد و ولایتی را تعریف کرد که در عین تبعیت مردم از آن با حکومت های وقت کاری نداشته باشند ،یعنی اسلام منهای معنویت .
البته به دلیل آشنایی اسلام با سایر ادیان و فرقه های وقت و به دلیل گسترش قلمرو حکومت اسلامی نقش سایر آیین ها در تاسیس این مسلک را نمی توان نادیده گرفت .
آسین پالاسیوس از شرق شناسان و عرفان شناسان یونانی منشاء تصوف را زهد و عرفان مسیحی و فلسفه نوافلاطونی اسکندریه می داند (کتاب عقل و وحی در اسلام ص ۱۱۱(
منشأ و سرچشمه آداب و رسوم تصوف
مسائلی همچون فقر ، خرقه پوش ، ریاضت های طولانی از آداب هندوها ست. ( ماللهند ج1ص25 )
تشرف را از آیین میترا گرفتند (آیین میترا همان مهر پرستی ایران باستان است) (میترا یعنی خورشید) آیین میترا ص27
غسل اسلام گنابادی ها از غسل تعمید مسیحی ها اخذ شده است .
پرسه و گدایی صوفی مبتدایی از آیین برهمایی گرفته شده (کتاب ماللهند ج2ص453)
عین قول و عقیده صوفی ها در مورد ذکر در آیین زردشت آمده که باید پیکر پیر را بدل گیرند و چنان داند که حاضر و ناظر است و از فکر پیر غایب نگردد . (کتاب ریاض السیاحه ص181)
چنانچه ملا علی گنابادی (فرزند ملاسلطان) مشهور به نور علی شاه ثانی می گوید :
مقلد ناچار است که در وقت عبادت مرشد را در نظر آورد . (صالحیه ص334)
کیوان قزوینی در استوار نامه ص 192 : صحت اعمال و عبادات و معارف موقوف است به اجاز قطب و الا باطل است و قبول خدا نیست اگر چه با خلوص نیت باشد زیرا معنای خالص بودن نیت خلوص للقطب است و کسی راهی به خلوص لله ندارد مگر از راه قطب . ولایت یعنی بیعت با ولی امر که بواسطه آن صورت قطب وارد قلب می شود.
عشریه که در فرقه نعمت اللهی گنابادی جریان دارد و جانشین خمس و زکات است از آیین مسیح و یهود اخذ شده است. (انجیل متی باب 23 شماره 23)
دوره های مختلف تصوف
1. مرحله تاسیس:
2. جوانه زدن تصوف :
3. مرحله رشد و رواج تصوف:
4. مرحله نظم و کمال :
5. مرحله شرح و تعلیم :
از چهره های تاثیر گذار این مرحله : سیف فرفانی ، داوود قیصری ، عبدالرحمن جامی ، لاهیجی ، عطار نیشابوری، شبستری و مولوی ، را می توان نام برد .
در این دوره تصوف نظری مدون می شود و تصوف در حیطه عمل گسترش زیادی می یابد.
6. خانقاه
واژه خانقاه بصورتهای مختلف خوانده و نوشته می شود.
بیشتر تلفظ ها عبارتند از :
خانگاه ، خوانقاه ، خانه گه ، خانجاه ، خانجاه ، خانقه ، خانگه و ... 33 نوع نوشتاری دارد .
معنی هم که در نظر گرفتند : خان>کاروانسرا
خان>معبد و پرستشگاه
زیزدان چو شاه آرزو یافت
ز دریا سوی خان آذر شتافت
خوان>سفره
چنان پهن خوان کرم گسترد
که سیمرغ در قاف حسرت خورد
خان>حاکم
«گاه» هم به چند معنا آمده است :
گاه>سریر و تخت پادشاهی
گاه>زمان و هنگام
گاه>جا و مکان
خانقاه را بیشتر به معنای معبد و پرستشگاه و سفره گرفته اند .
اولین خانقاه به شهادت خود صوفیه در قرن چهارم هجری و توسط امیری مسیحی در رمله شام برای صوفیان ساخته شد.
می نویسند: امیری ترسا به شکار رفته بود در راه دو تن را دید از این طایفه که فرا هم رسیدند و دست در آغوش یکدیگر کردند و هم آنجا بنشستند و آنچه داشتند از خوردنی پیش نهادند و به خوردنی. آنگاه برفتند ، امیر ترسا را معامله و الفت ایشان با یکدیگر خوش آمد. یکی از ایشان را طلب کرد و پرسید آن کی بود؟ گفت ندانم ، گفت از کجابود؟ گفت ندانم ، گفت ترا چه بود؟ گفت هیچ چیز. امیر گفت : پس این چه الفت بود که شما را با یکدیگر بود؟ درویش گفت: این مارا طریقت است ، گفت شما را جایی هست که آنجا فراهم آیید؟ گفت نی. گفت : پس من برای شما جایی سازم تا با یکدیگر آنجا فراهم آیید. پس آن خانقاه به رمله بساخت(نفحات الانس ص31 – طرایق الحقایق ج1ص80)
کم کم صوفیان هر کجا رفتند خانقاهی ساختند ، مساجد ترک شد و موقوفات برای خانقاه معین نمودند و آدابی بنا نهادند ، حتی برای ورود به خانقاه آداب و رسوم خاصی ساختند و برای هر خانقاه یک متولی به نام شیخ درست کردند .(سفرنامه ابن بطوطه ص26)
مستر همفر جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی در خاطرات خود برنامه تولت انگلستان را در رابطه با اسلام اینگونه بیان می کند : گسترش همه جانبه خانقاه های دراویش ، تکثیر و انتشار رساله ها و کتابهائی که مردم عوام را به روی گرداندن از دنیا و مافیها و گوشه گیری سوق می دهد مانند مثنوی مولوی و احیاالعلوم غزالی .(خاطرات مستر همفر ص 65)
اگر مسجد پایگاه رسمی اسلام است در مقابل آن خانقاه همیشه پایگاه مخالفین اسلام و کانون توطئه علیه اسلام بوده است. ارزش مسجد در اسلام بسیار زیاد است به دلیل اینکه مهمترین کانون تربیت اسلامی می باشد .
پیامبر گرامی اسلام فرمودند : رفت و آمد به مساجد رحمت است و خودداری از رفتن به مساجد نفاق است (کنز العمال ص570)
و در روایتی دیگر می فرمایند : مساجد خانه های افراد با تقوا می باشد(جامع الاحادیث شیعه ج4ص437)
حضرت علی علیه السلام می فرمایند : مساجد بهترین قطعات زمین هستند و ارزشمندترین انسانها در پیشگاه با عظمت خداوند کسی است که نخستین شخص در رفتن به مسجد و آخرین نفر در بیرون آمدن از آن بوده باشد (سفینه البحار ج1 ص600) از این قبیل روایات بسیارند.
و سوال ما از متصوفه ، چرا خانه های خدا را رها کرده و در خانقاه ها سکونت گزیده اند و چرا در بین صفوف مسلمین تفرقه ایجاد میکنید؟
البته برخی فرقه های صوفیه به دلیل ترس از مردم ، اسم خانقاه های خود را به حسینیه تغییر داده اند. اما برنامه های همیشگی خود را انجام می دهند.
تصوف و تشيع
مبناي دولت صفويه شيعه گري بود و تشيع مذهب رسمي شد .
دكتر زرين كوب مي گويد : صفويه در عين اينكه تشيع را ركن عمده دولت خويش ساختند تصوف را ركن ديگر آن تلقي كردند و در نهضت انقلابي آنان بود كه تصوف و تشيع بهم امتزاج يافت . (دنباله جستجو در تصوف ايران ص 230)
شاه اسماعيل خودش را مرشد كامل و قطب وقت اعلام كرد و تصوف در كنار تشيع در ايران گسترش يافت بعدها و در زمان شاه عباس عده ای از بزرگان خاندان صفي ادعاي مرشديت كردند و خواستند مرشديت و پادشاهي را از هم جدا نمايند . آنها پادشاه را مرشد كامل خلع كردند اين مساله و نفوذ علماي شيعه در دربار باعث گرديد كه شاه عباس به مخالفت با صوفيان برخيزد و سر انجام دست به قلع و قمع صوفيان زد و كار به جايي رسيد كه كسي جرات نداشت خودش را صوفي معرفي كند.
عقاید و تفکرات صوفیه
ولایت در نزد صوفیه
در مسئله ی ولایت بین تشیع و تصوف تفاوت عمیقی وجود دارد و برای روشن شدن این تفاوت و افتراق، بیان مسائل زیر لازم است:
مسئله ی اول: معنای لغوی ولایت: در لغت برای ولایت معانی متعددی از قبیل قرب، محبت، نصرت، ربوبیت، حق تصرف و امثال این ها ذکر شده، لکن معنایی که راغب در مفردات برای ولایت ذکر نموده است جامع ترین معناست. وی می گوید:
الولاء و التوالی به این معناست که دو چیز یا بیشتر از آن، طوری در کنار هم قرار بگیرند که چیز دیگری بین آنها فاصله نباشد.
این معنا در تمام معانی دیگری که برای ولا و ولایت ذکر شده به نحوی وجود دارد.
مسئله ی دوم: ولایت در اصطلاح شیعه: در اصطلاح شیعه از ولایت معانی مختلفی اراده می شود که نیاز به توضیح دارد.
شهید مطهری(رحمه الله) برای ولا و ولایت در کتاب ولاءها و ولایتها اقسامی ذکر کرده است و ما هم بحث را بر اساس همین تقسیمات مطرح می کنیم.
الف) ولای منفی: در دین اسلام یکی از ولایت ها ولایت منفی است; یعنی ترک آن ولایت از مسلمانان خواسته شده است. به این معنا که مسلمانان نباید دوستی و سرپرستی غیرمسلمان را بپذیرند; ولی احسان و نیکی به آنان در عین حالی که دوستی و سرپرستی آنان را نمی پذیرد، از نظر اسلام مانعی ندارد، چون اسلام به بشردوستی اهمیت خاصی می دهد. این ولایت اختصاص به شیعه ندارد و همه ی مسلمین در این مسئله با هم متحدند.
ب) ولای اثباتی: ولای اثباتی بر دو قسم است: یکی ولای اثباتی عام و دیگری ولای اثباتی خاص. ولای اثباتی عام به ولایی گفته می شود که به همه ی افراد جامعه ی اسلامی تعلّق می گیرد و اختصاص به فرد و یا طبقه ی خاصی ندارد و آن به این معناست که برای همه ی افراد جامعه ی اسلامی ولای دوستی و قرابت ثابت است و بر همدیگر در مورد امر به معروف و نهی از منکر ولایت دارند. این قسم ولایت نیز اختصاص به شیعه ندارد و همه ی مسلمین آن را قبول دارند.
اما ولای خاص اثباتی با تمام اقسامش، اختصاص به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) دارد; یعنی مسلمانان مکلّف اند که از حیث اعتقاد و عمل، این ولاها را درباره ی آنان رعایت کنند. این ولا دارای اقسام زیر است:
1. ولای محبّت یا ولای قرابت: مراد از این ولا، دوستی و محبّت اهل بیت رسول الله(صلی الله علیه وآله) است و در قرآن کریم آیه ی مودّت دلالت صریحی بر وجوب این محبت و دوستی دارد; آن جا که می فرماید:
(قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی); بگو بر رسالتم چیزی از شما نمی خواهم جز دوستی اقربا و اهل بیتم.
در این قسم ولا، همه ی مسلمین با هم اتحاد دارند و محبّت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)را واجب می دانند. شافعی در این باره می گوید:
اگر محبّ اهل بیت رافضی است، پس ای جن و انس شهادت بدهید که من رافضی هستم.
و نیز در شعر معروف خود وجوب دوستی اهل بیت را به صراحت مطرح نموده است. زمخشری نیز در ذیل آیه ی مودّت روایات متعددی از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) درباره ی دوستی و محبّت اهل بیت(صلی الله علیه وآله) ذکر کرده است.
2. ولای امامت: این ولا ولایی است که اگر از طرف خداوند به هر کسی داده شود، پیروی مردم در امور دینی از او واجب می گردد. به عقیده ی شیعه، این ولایت بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) از طرف خداوند به امامان معصوم دوازده گانه(علیهم السلام) اعطا شده و مرجعیت دینی بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)در امامان معصوم(علیهم السلام)منحصر گردیده است، مگر این که از طرف آنان نایبی در این مسئله معین گردد و حدیث ثقلین و آیه ی تطهیر و آیات و روایات متعدد دیگر بر حقانیت این عقیده ی شیعه دلالت دارند.
3. ولای زعامت: ولای زعامت عبارت است از رهبری اجتماعی و سیاسی جامعه ی اسلامی که به عقیده ی شیعه بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)از طرف خداوند به امامان معصوم(علیهم السلام)اعطا گردیده و با آیات متعددی، از قبیل آیه ی اطاعت و آیه ی ولایت بر مدعا استدلال شده است.
4. ولای تصرف: این ولا برخلاف ولایت های سه گانه ی فوق که تشریعی و قراردادی اند، ولای تکوینی و بالاترین مرحله ی ولایت است.در نظر شیعه، بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)، حامل این ولایت فقط نفس پاک انسان کامل است و انسان کامل هم منحصر در حجج الله و امامان معصوم(علیهم السلام)است. پس حامل این ولایت، که انسان کامل و معصوم است، دارای نفوذ غیبی بر جهان و انسان و ناظر بر ارواح، نفوس، قلب ها و اعمال است. این که این ولایت اکتسابی است یا خدادادی در این جا مجالی برای بیان آن نیست.
ولای امامت، زعامت و تصرف مختص عقاید شیعه است و سایر مسلمین به این ولایت ها نسبت به ائمه ی دوازده گانه که اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) هستند اعتقاد ندارند. در نظر تشیع این ولایت های سه گانه از ستون دین به شمار می آید. از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است که
اسلام بر پنج چیز استوار شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت. و به هیچ کدام از این ها آن قدر بها داده نشده است که به ولایت داده شده است.
پس در مذهب تشیع، ولایت ائمه ی طاهرین(علیهم السلام) در سه جهت مرجعیت دینی، رهبری سیاسی و تصرف و نفوذ غیبی بر جهان و انسان ها از اصول عقاید دینی به شمار می آید.
مسئله ی سوم: ولایت در تصوف: ولایتی که در نزد صوفیه مطرح است از جهات متعددی با ولایتی که در عقاید شیعی مطرح است تفاوت ریشه ای دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
1. ولایت در تصوف معنا و تعریف خاصی دارد که هرگز بر معنای ولایت مطرح در تشیّع انطباق ندارد; زیرا صوفیه معتقدند مقام ولایت عبارت است از مرتبه ی فنای فی الله و ولی در این مقام، در تجلّی احدی محو و مستهلک شده و به علت سکر و استغراقی که بر او عارض می شود، تابعیت و عبودیت به حسب صورت از او مرتفع می گردد، اما از نظر معنا او عین تابع و عابد است; لذا به عقیده ی صوفیه، ولایت و مقام قدس متوقف بر ایمان است نه عمل.
ناگفته پیداست که هیچ کدام از این معانی در ولایت شیعی راه ندارد، بلکه مقام ولایت در مذهب شیعه مقتضی عبودیت و تابعیت بهتر و بیشتر است و لذا ولی و امام، با کمال هوشیاری و علم، بیانگر شریعت است، نه این که العیاذ بالله در سکر و فنا به سر ببرد.
2. ولایت در تصوّف دارای مراتب مختلف و هر مرتبه مشتمل بر تعداد مشخصی ولی است و بالاترین مرتبه ی ولایت اختصاص به قطب و دغوث دارد. هر چند برخی از صوفیه به ولایت ائمه ی دوازده گانه به مذاق خودشان، بریده از امامت و رهبری و ولایت تشریعی، هم سان با اقطاب خودشان قایل هستند و تنها فرقه ی ذهبیه با جعل ولایت کلیه شمسیه و ولایت جزئیه ی قمریه سعی کرده اند که بین ولایت ائمه ی دوازده گانه(علیهم السلام) و سایر اولیا تفاوت ایجاد کنند، لکن در مجموع این عقیده ی آنان کاملا با آنچه در متون روایات شیعه ثابت است بیگانه است; چون در تشیع ولایت به ائمه ی دوازده گانه(علیهم السلام)اختصاص دارد و هیچ کسی غیر از آنان نمی تواند از این مقام برخوردار باشد و درآمیختن ولایت ائمه(علیهم السلام) با ولایت دیگران، طبق روایتی از امام صادق(علیه السلام)، آمیختن ایمان به ظلم و شرک است.
3. به اعتقاد صوفیه، ولایت یک امر اکتسابی است که با ریاضت و انجام برنامه های صوفیانه برای هر کس در تحت تربیت و اشراف مرشد قابل دست رسی است. اما ولایتی که در تشیع مطرح است نمی تواند اکتسابی باشد، بلکه طبق مقتضای حکمت خداوند به امامان دوازده گانه(علیهم السلام) عنایت شده است.
4. ولایت شیعه آن طور که بیان شد، ریشه در قرآن و روایات دارد، برخلاف ولایت صوفیه که متکی بر ذوقیات و افکار شاعرانه است و هیچ پشتوانه ای قرآنی و روایی ندارد.
از مطالب فوق چنین نتیجه می گیریم که ولایت مطرح در نزد صوفیه، هیچ گونه سنخیتی با ولایتی که شیعه به آن معتقد است ندارد و ثابت گردید که نه تنها تصوف و تشیع مترادف نیستند، بلکه از جهات مختلف تباین صریح بین آنها کاملا ظاهر و مشهود است.
شطح يا شَطَح
از ديدگاه صوفي : شطح در زبان راندن عبارتي كه بظاهر گزاف و گران و سنگين باشد مانند انا الحق حلاج و سبحاني ما اعظم شاني با يزيد بسطامي
و از ديدگاه فقه : به زبان راندن عبارات كفر آميز كه منع شرعي دارد
صاحب تاج العروس كه يكي از متبتع ترين دانشمندان لغت است مي گويد : اكثر ائمه لغت اين كلمه را ذكر نكرده اند ،تنها بعضي از صرفيون آن را در باب اسما اصوات ذكر نموده اند . او سپس از يكي از استادان خود نقل مي كند كه او گفته : من در كتب لغت بر اين كلمه واقف نگشتم ،گويا اين كلمه عاميان باشد در عين حال در اصطلاح تصوف به كار مي رود .
تفسير اصطلاحي شطح :
اين جريان كه وارد تصوف شد بحران درست كرد و كشته هم داد كه حسين بن منصور حلاج اولين مقتول اين جريان است و عين القضاه همداني دومين كشته معروف آن مي باشد .جملاتي مانند اناالحق و سبحاني و ما اعظم شاني (منزه هستم من چقدر شان من بزرگ است )
با يزيد بسطامي از بزرگترين كساني است كه شطحيات زيادي از وي نقل شده است .
بايزيد را گفتند: كه جمله خلايق در تحت لواي محمد خواهند بود : گفت بالله كه لواي من از لواي محمد عظيم تر است (شرح شطحيات ص 131)
مولوي حكايت «سبحاني ما اعظم شاني »گفتن با يزيد را آورده و آن را با كرامتي از وي نيز مقرون ساخته است :
با مريدان آن فقير محتشم
بایزيد آمد كه نك يزدان منم
گفت مستانه عيان آن ذوفنون
لااله الا انا ها فاعبدون
چون گذشت آن حال و گفتندش صباح
تو چنين گفتي و اين نبود صلاح
گفت این بار ار کنم این مشغله
كاردها در من زنيد آن دم هله
حق منزه از تن و من با تنم
چون چنين گويم ببايد كشتنم
چون وصيت كرد آن آزاد مرد
هرمريدي كاردي آماده كرد
مست گشت او باز از آن سغراق زفت
آن وصيتهاش از خاطر برفت
عقل آمد نقل او آواره شد
صبح آمد شمع او بيچاره شد
تا آنجا كه مي گويد :
چون هماي بيخودي پرواز كرد
آن سخن را بايزيد آغاز كرد
عقل را سيل تحير در ربود
زان قويتر گفت كاول گفته بود
نيست اندر جبه ام الا خدا
چند جويي در زمين و در سما
آن مريدان جمله ديوانه شدند
كاردها در جسم پاكش مي زدند
هر يكي چون ملحدان گرد كوه
كارد مي زد پير خود را بي ستوه
هر كه اندر شيخ تيغي مي خليد
باژگونه او تن خود مي دريد
يك اثر ني بر تن آن ذوفنون
وان مريدان خسته دز غرقاب خود
هر كه او سوي گلويش زخم برد
حلق ببريده ديد و زار مرد
وانكه او را زخم اندر سينه زد
سينه اش بشكافت شد مرده ابد
وآنكه آگه بود از آن صاحب قران
دل ندادش كه زند زخم گران (مثنوي دفتر چهارم ص 249)
مشايخ صوفيه شروع كردند به توجيه كردن اين شطحيات و عبارت چيدن
رزوبهان بغلي متوفاي 606 بزرگترين كتاب را توجيه شطحيات نوشته است .
اين جريان تا به امروز ادامه دارد و علماي شيعه با آن مخالفت نمودند .
حضرت امام خميني رحمت الله عليه ضمن مخالفت جدي با شطحيات آنرا نشانه خودخواهي و وسوسه شيطان و تكبر مي داند .
ايشان مي فرمايد :
اي مدعي معرفت و جبه و سلوك و محبت و فنا ، تواگر براستي اهل الله و از اصحاب قلبو و اهل سابقه حسنائي هنیئا لك ولي اين قدر شطيحات و تلوينات و دعويهاي گزاف كه از حب نفس و وسوسه شيطان كشف مي كند مخالفت با محبت و جذبه است ان اوليايي تحت قبائي لا يعرفهم غير تو اگر از اوليلي حق و محبين و مجذوبيني خداوند مي داند و به مردا ين قدر اظهار مقام و مرتبت مكن و اين قدر قلوب ضعيفه بندگان خدا ار از خالق خود به مخلوق متوجه مكن و خانه خدا را غضب مكن بدان كه اين بندگان خدا عزيزند و قلوب آنها پرقيمت است بايد صرف محبت خدا شود . اين قدار با خا نه خدا بازي مكن و به ناموس او د ست درازي نكن .(فان للبيت ربا )
پس اگر در دعوي خود صادق نيستي در زمره دورويان و اهل نفاقي .
( چهل حديث . حديث 9 )
و در جايي ديگر مي فرمايند :
همه شطحيات از نقض سالك و خودي و خودخواهي است (مصباح الهدايه ص 207)
به هر حال اين جريان بعث بروز درگيري بي تشيع و تصوف و همچنين علماي اهل سنت و تصوف گرديد .
منصور حلاج
متاسفانه صوفيان هميشه سعي نموده اند حلاج را تطهير نمايند.
اتهام حلاج فقط اين موضوع نبوده و در دادگاه وي مسائل زيادي طرح شده است .
برخي از اتهامات حلاج به شرح ذيل است
اتهامات حلاج
يارب مددي كه فكر راهي بكنيم
اما از علماي شيعه ،كساني به مخالفت با او بر خواسته اند :
1- در راس آنها شيخ ابوالقاسم حسين بن روح سومين وكيل خاص امام زمان عليه السلام است و پس از او به ترتيب :
2- شيخ جليل گرانقدر مفيد (413-336)كه به حق هر چه براي شيعه مانده از زحمات اوست حتي مخالفان او را مجدد شيعه در راس سده چهارم دانسته اند
3- شيخ محمد بن ابي يعقوب معروف به ابن نديم بغدادي متوفي بعد از 337
4- وي شيخ علي بن حسين بن موسي بن بن بابويه قمي پدر مرحوم صدوق كه امام زمان عجل الله فرجه براي او در توقعي دعا كرده و او را ستايش كرده اند .
5- و شيخ الطائفه علي الاطلاق محمد بن الحسن الطوسي (460-385) كه حلقه اتصال متقدمين و متاخرين به شمار مي آيد و غالب علوم از ناحيه او به دست ما رسيده است .
6- و ابو سهل اسماعيل بني علي نوبختي متوفي 402 هجري صاحب كتاب فرق الشيعه .
و تعداد زيادي از علماي بنام شيعه همچون مقدس اردبيلي و ...
منابع اصلی:
واحد طلاب کانون رهپویان وصال
پايگاه حوزه
صباح، پاییز و زمستان 1384، شماره 17 و 18
خُلُق، مرداد و شهریور 1387 - شماره 6
askquran.ir
tasavvof.ir
ghadiany.com
دیگر منابع:
دركوي صوفيان (محمد تقي واحدي)
سلسله هاي صوفيه ايران (نور الدين مدرسي چهاردهي )
تاريخ تصوف (آيت الله عميد زنجاني )
رازگشا (كيوان قزويني )
عرفان سماع مولوي (مدرسي )
تشيع و تصوف (علامه معروف الحسني )
عرفان و عارفنمایان، ترجمه کسر اصنام الجاهلیه، محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء، ص25.
از کوى صوفیان تا حضور عارفان، چ سوم، ص4.
در خانقاه بیدخت چه میگذرد؟ ص43 – 44.
موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص 5 – 36.
سیری کوتاه در مرام اهل حق، مقدمه داوود الهامى، ص 3 – 4.
زرین کوب، عبدالحسین: ارزش میراث صوفیه، ص 96 – 97. به نقل از نقد عرفانهای صوفیانه (نقد مسلک اهل حق).
الهى، نور على، برهان حق، ص 5 و 6
مباني عرفان در حديث و قرآن، دكتر عزت الله دهقان، نشر حاذق، 1381.
ابعاد عرفاني اسلام، آن ماري شيمل، ترجمه عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ، 1377.
پژوهشي در پيدايش و تحولات تصوف و عرفان، عباسعلي عميد زنجاني، چ اميركبير.
فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، دكتر سيد جعفر سجادي، نشر كتابخانه طهوري، 1377.
اخلاق عارفان، دكتر مهين پناهي، انتشارات روزبه، 1378.
كتاب انسان كامل، عزيزالدين نسفي
تصوف از ديدگاه ائمه طهارـ عليه السّلام ـ داود الهامي، مؤسسة دفاع از حريم اسلام ، ص8-7.
لغت نامة دهخدا، واژة چله و چله نشسنن.
اشارات و فرهنگ اصلاحات صوفيه ، حيدر شجاعي ، ص88، انتشارات مجيد،1379
فواتح الجمال و فواتح الجلال،ص59، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
اوراد الأحباب، ص291، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
جامع صغير، ج2، ص 160، به نقل از فرهنگ نوربخش.، ج 4، حرف چ.
فرهنگ نور بخش ، ج4، دكتر جواد نور بخش ، حرف چ، اسفند 72، مولف.
شرح بر مقامات اربعين، دكتر سيد محمد دامادي، ص52، دانشگاه تهران 1375.
رجوع شود به بحرالمعارف ، عالم رباني و عارف همداني مولي عبدالصمد همداني، تحقيق و ترجمة حسين استاد ولي، ص 1-300، انتشارات حكمت، 1381.
نقدي جامع به تصوف حر عاملي، ترجمة عباس جلالي، ص7-156، انتشارات انصاريان1383.
تصوف و تشيع ، هاشم معروف الحسني . ترجمة سيد محمد صادق عارف ، ص9-418، چاپ آستان قدس 1375.
مقدمه اي به مباني عرفاني و تصوف دكتر سجادي، سازمان مطالعات و تدوين كتب علوم انساني ، دانشگاه تهران1372، ص7.
نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي، آيه الله مهدوي كني ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، چاپ هفتم 1376، ج1، ص447.
عرفان اسلامي، شيخ حسين انصاريان ، نشر حجت 1371، ج7، ص9-238.
بحر المعارف، موسي عبد الصمد همداني، ج اول، ترجمه و تحقيق حسين استاد ولي، نشر حكمت 1381، ص299.
تحفة الملوك، سيد بحر العلوم ، انتشارات علامه، 1418، قمري، مقدمه و شرح علامه تهراني، ص31.
ترجمة شرح دعاي سحر ، حضرت امام خميني ره، سيد احمد قهري، انتشارات تربت، 1376، ج1، ص21
نور علي نور، علمة حسن زادة آملي، ص126، انتشارات تشيع، 1376.
محجه البيضاء ، ملا محسن فيض كاشاني، دفتر انتشارات اسلامي، 1417، قمري، ج3، ص204.
عوارف المعارف، ص 102، به نقل از اشارات و فرهنگ اصطلاحات صوفيه، حيدر شجاعي، ص 88، انتشارات مجيد، 1379
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}